کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گرد وحشت بسکه بر هم چیده است اجزای من

    رفتن رنگی تواندکرد خالی جای من

    کیست‌گردد مانع انداز از خود رفتنم

    شمع مقصد می‌شود چون شمع خار پای من

    گر همه افسون جاهم بستر آرایی‌کند

    خواب نتوان یا فتن بر اطلس دیبای من

    همچو دریا خار خارم را جگر می‌افکند

    ناخنی چون موج اگر می‌بالد از اجزای من

    عمر ها شد انفعال از آستانت می‌کشم

    کاش نقش سجده‌ای می‌بست سر تا پای من

    بر امید حلقهٔ آغوش فتراک کرم

    داد دامان دعا هم دست ناگیرای من

    آنسوی اندیشه‌ام هنگامه ساز خامشی است

    جهد آن دارم‌ که دل هم نشنود غوغای من

    تا نفس پر می‌زند دل محو اسباب است و بس

    رشته‌ها بسیار دارد گوهر دربای من

    نشئهٔ شور دماغم پر بلند افتاده است

    می‌درد چون صبح جیب آسمان سودای من

    بی‌نیاز دستگاه وحشت است آزادی‌ام

    زحمتی چیدن ندارد دامن صحرای من

    چون سپندم چشم زخم است انتظار سوختن

    آتش دل‌گر نپردازد به حالم وای من

    بیدل ازکیش نفس سرمایگان دیگر مپرس

    نیست غیر از نیستی دین من و دنیای من

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha