کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده

    بجز خواباندن مژگان ره پیدای خوابیده

    زمینگیر‌ی چه امکانست باشد مانع جهدم

    به رنگ سایه‌ام من هم جهان پیمای خوابیده

    اگر آسودگی می‌خواهی از طاقت تبرّا کن

    طریق عافیت در پیش دارد پای خوابیده

    جهان بیخودی یکرنگ دارد جهل و دانش را

    تفاوت نیست در بنیاد نابینای خوابیده

    عدم تعطیل جوش هستی مطلق نمی‌گردد

    نفس چون نبض بیدار است د‌ر اعضای خوابیده

    چنان در خود فرو رفتم به یاد چشم مخموری

    که جوشد از غبارم ناز مژگانهای خوابیده

    ز غفلت چند خو‌اهی زندگی را منفعل ‌کردن

    که غیر از مرگ رو‌شن نیست جز سیمای خوابیده

    دل آرام چون بر خاک زد بنیاد هستی را

    نفس پامال شد زین صورت دیبای خوابیده

    نماند از قامت خم‌گشته در ما رنگ امیدی

    تنک‌کردیم برگ عیش ازین صحرای خوابیده

    زحرف و صوت مردم بوی تحقیقی نمی‌آید

    به هذیان‌کن قناعت از لب‌گویای خوابیده

    ز شکر عجز بیدل تا قیامت برنمی‌آیم

    به رنگ جاده منزل‌ کرده‌ام در پای خوابیده

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha