کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای به اوج قدس فرش آستان انداخته

    سجده در بارت زمین بر آسمان انداخته

    هرکجا پایی به راهت برده عجز لغزشی

    بر سپهر ناز طرح‌ کهکشان انداخته

    شمع خلوتگاه یکتایی به فانوس خیال

    کرده مژگان باز و آتش در جهان انداخته

    دستگاه حیرتت در چارسوی آگهی

    جنس هر آیینه بیرون دکان انداخته

    ای بسا فطرت‌که در پرواز اوج عزتت

    جسته زین ‌نه بیضه بر در آشیان انداخته

    هرکسی اینجا به رنگی خاک برسرمی‌کند

    آبروی فکر در جوی بیان انداخته

    حیرت بی‌دست و پایان طلب امروز نیست

    موج‌ گوهر بحرها را برکران انداخته

    در بساطی کز هجوم بی‌دماغیهای ناز

    یکصدا صد کوه در پای فغان انداخته

    چون سحر خلقی جنون‌ کرده ‌ست و ‌از خود می‌رو‌د

    بر نفس بار دو عالم ‌کاروان انداخته

    تا کری‌ گیرد ره شور محیط‌ گیرودار

    قطره آبی حلقه در گوش شهان انداخته

    تا نچیند ازگل و خار تعین انفعال

    انس بویی در دماغ بیدلان انداخته

    صنعت عشقست‌ کز آیینه ‌سازیهای شوق

    کرده دل را آب و تشویشی در آن انداخته

    خواب و بیداری‌ که جز بست و گشاد چشم نیست

    راه هستی تا عدم شب در میان انداخته

    چرخ را سرگشتهٔ ذوق طلب فهمیده‌ایم

    غافلیم از مقصد خاک عنان انداخته

    عالم یکتاست اینجا معرفت در کار نیست

    خودسریها فهم ما را درگمان انداخته

    سعی فطرت نارسا و عرصهٔ تحقیق تنگ

    درکمان جویید تیر بر نشان انداخته

    با پری جزغیرت ناموس مینا هیچ نیست

    آگهی بر مغز بار استخوان انداخته

    تا نمی‌سوزیم بیدل پرفشانیها بجاست

    مشرب پروانه‌ایم آتش به جان انداخته

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha