کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به خود داری فسردن گرم کردی جای بگذشتن

    شدی آخر درین ویرانه نقش پای بگذشتن

    نفهمیدی کزین محفل اقامت دور می‌باشد

    گذشتی همچو عمر شمع در سودای بگذشتن

    اگر آنسوی افلاکی همان وا ماندهٔ خاکی

    گذشتن سخت دشوارست ازین صحرای بگذشتن

    سواد سحر این وادی تعلق جاده‌ای دارد

    زهستی تا عدم یک طول وصد پهنای بگذشتن

    جهان وحشت است اینجا توقف‌ کو، اقامت‌ کو

    تحیر یک دو دم پل بسته بر دریای بگذشتن

    چو موج ‌گوهر آسودن عنان‌ کس نمی‌گیرد

    جهانی می‌رود از خود قدم فرسای بگذشتن

    دو روزی اتفاق پا و دامن مفت جمعیت

    از این در شرم لنگی داردم ایمای بگذشتن

    چه دارد مال و جاه اینجا که همت بگذرد زانها

    به صد اقبال می‌نازم ز استغنای بگذشتن

    در این بحر از خجالت عمرها شد آب می‌گردد

    حساب آرایی موج از تأملهای بگذشتن

    بقدر هر نفس از خود تهی باید شدن بید‌ل

    کسی نگذشت بی ‌این ‌کشتی از دریای بگذشتن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha