کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هنرها عرضه دادم با صفای دل حسد کردم

    ز جوش جوهر این آیینه را آخر نمد کردم

    امل در عالم بیخواست بر هم زد حقیقت را

    ز عقبا مزد نیکی خواستم غافل که بد کردم

    ره مقصد نمی‌گردید طی بی سعی برگشتن

    ز گرد همت رو بر قفا تازی بلد کردم

    به اقبال دل از صد بحر گوهر باج می‌گیرد

    سرشکی را که چون مژگان نیاز دست رد کردم

    درین‌ گلشن ز خویشم برد ناگه ذوق ایثاری

    چو صبح از یک شکست رنگ بر صد گل مدد کردم

    فضولیهای هستی یا رب از وصفم چه می‌خواهد

    بقدر نیستی کاری که از من می‌سزد کردم

    بغیر از هیچ نتوان وهم دیگر بر عدم بستن

    ستم‌کردم‌که من اندیشهٔ جان و جسد کردم

    دو عالم از دل بیمطلب من فال تسکین زد

    محیطی را به افسون‌گهر بی جزر و مدّکردم

    غرض جمعیت دل بود اگر دنیا وگر عقبا

    ز اسباب آنچه راحت ناخوشش فهمید رد کردم

    در آغاز انتها دیدم سحر را شام فهمیدم

    ازل تا پرده بردارد تماشای ابد کردم

    هزار آیینه‌ گل‌ کرد از گشاد چشم من بیدل

    به این صفر تحیر واحدی را بی‌عدد کردم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha