به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
جنون ذرهام در ساز وحشت سخت قلاشم
به خورشیدم بپوشی تا به عریانی کنی فاشم
گوارا کردهام بر خویش توفان حوادث را
به چندین موج چون اجزای آب از هم نمیپاشم
نشستی تا کند پیدا غبار نقش موهومی
حیا نم میکشد از انتظار کلک نقاشم
سر بیسجده باشد چند مغرور فلک تازی
چو آتش پیش پا دیدن به پستی افکند کاشم
طرف با آفتاب آگهی دل میبرد از دست
تو ای غفلت رسان تا سایهٔ مژگان خفاشم
روم چون شمع گیرم گوشهٔ دامان خاموشی
ز تیغ ایمن نیام هر چند با رنگست پرخاشم
ادب با شوخی طبع فضولم بر نمیآید
به رویم پرده مگشا تا همان بیرون در باشم
بساط کبریا پایان خار و خس که میخواهد
به ننگ ناکسی زان در برون رفتهست فراشم
چواشک مضطرب تاکی نشیند نقش من یارب
عنان لغزش پا میکشد عمریست نقاشم
به مرگ از زندگی بیش است یأس بینوای من
کفن کو تا نباید آب گشت از شرم نبّاشم
چو شمع از امتحان سیرم درین دعوت سرا بیدل
به آن گرمیکه باید سوخت خامان پختهاند آشم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.