کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ندانم مژدهٔ وصل‌ که شد برق افکن هوشم

    که همچون موج از آغوشم برون می‌تازد آغوشم

    به صد خورشید نازد سایهٔ اقبال شام من

    که عمری شد چو خط تسلیم آن صبح بناگوشم

    به حیرت بس که جوشیدم نگاه افسرده مژگان شد

    من آن آیینه‌ام‌ کز شوخی جوهر نمد پوشم

    به هر افسردگی از تهمت بیدردی آزادم

    چو تار ساز در هر جا که باشم ناله بر دوشم

    وداع غنچه‌،‌ گل را نیست جز پرواز مخموری

    دل از خود رفت و بر خمیازه محمل بست آغوشم

    چو خواب مردم دیوانه تعبیرم جنون دارد

    به یاد من مکش زحمت فراموشم‌، فراموشم

    حدیث حیرتم باید ز لعل یار پرسیدن

    چه می‌گوید که آتش می‌زند در کلبهٔ هوشم

    چه سازم کز بلای اضطراب دل شوم ایمن

    خموشی هم نفس دزدیده فریادست در گوشم

    ز کس امید دلگرمی ندارد شعلهٔ شمعم

    به هر محفل ‌که باشم با شکست رنگ در جوشم

    بجز حسرت چه اندوزم به جز حیرت چه پردازم

    نگاهم بیش ازینها بر نمی‌تابد بر و دوشم

    مبادا هیچکس یا رب زیانکار پشیمانی

    دل امروز هم شب کرد داغ فرصت دوشم

    کجا بست از زبان جوهر آیینه ‌گویایی

    چراغ دودمان حیرتم بسیار خاموشم

    حضور آفتاب از سایه پیدایی نمی‌خواهد

    دمی آیم به یاد خود که او سازد فراموشم

    به یاد آن میان عمریست از خود رفته‌ام بیدل

    چو رنگ‌ گل به باد ناتوانی می‌پرد هوشم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha