به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم
ننگ لغزیدن ندارم پای سر در دامنم
با حلاوت آنقدر جوشیدم از یاد لبی
کارزو چین شد چو بند نیشکر در دامنم
تا عرق باشد نم اشکی دگر درکار نیست
چون جبین شرمساران چشم تر در دامنم
برکمر دارند دامن وحشت آهنگان و من
وحشتی دارم که میبندد کمر در دامنم
میزدم پایی به غفلت فتنهها وا کرد چشم
خفته بود آشوب چندین دشت و در، در دامنم
بیش ازبن نتوان در پرواز گمنامی زدن
کز خجالت ریخت عنقا بال و پر در دامنم
ناامید وحشتم از بیدماغیها مپرس
بس که چیدم نیست از دامن اثر در دامنم
عشق ز افسون نفس هیهات آگاهم نکرد
چنگ زد این خار غم پر بیخبر در دامنم
با فلکگفتم ره صحرای عجزم طی نشد
گفت من هم چون تو حیران سفر در دامنم
در چه سامان است بیدل کسوت مجنون من
تا گریبان در خیال آید سحر در دامنم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.