به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
غبار عجز پروازی مقیم دامن خویشم
شکست خویش چون موج است هم بر گردن خویشم
درین مزرع که جز بیحاصلی تخمی نمیبندد
نمیدانم هجوم آفتم یا خرمن خویشم
سراغ رنگ هستی در طلسم خود نمییابم
درین محفل چو شمع کشته داغ رفتن خویشم
شبستان دارد از پرواز رنگ شمع طاووسم
بهار این بساطم کز خزان گلشن خویشم
چو رنگ گل به شاخ برگ تحقیقم که میپیچد
که من صد پیرهن عریانتر از پیراهن خویشم
درتن وادی ندارد عافیتگرد «اناالعشقی».
اگر آتش زنم در خویش نخل ایمن خویشم
چو مژگانم ز وضع خویش باید سرنگون بودن
بضاعت هیچ و من مغرور دست افشاندن خویشم
چه مقدار آب گردد صبح تا شبنم به عرض آید
به این عجز نفس حیران مضمون بستن خویشم
چو شمع از ضعف آغوش وداعم در قفس دارد
شکست رنگ بر هم چیدهٔ پیراهن خویشم
تظلم هرزه تازی داشت در صحرای نومیدی
ضعیفی داد آخر یاد دست و دامن خویشم
جهان را صید حیرت کرد جوش نالهام بیدل
همه زنجیرم اما در نقاب شیون خویشم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.