کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیخودی‌ کردم ز حسن بی حجارش سر زدم

    از میان برداشتم خود را نقابی بر زدم

    وحشتم اسباب امکان را به خاکستر نشاند

    چون‌ گل از پرواز رنگ آتش به بال و پر زدم

    سینه لبریز خراش زخم ناخن ساختم

    همچو بحر آخر به موج این صفحه را مسطر زدم

    غافل از معنی جهانی بر عبارت ناز داشت

    من هم از نامحرمی بانگی برون در زدم

    چون هلال از مستی و مخموری عیشم مپرس

    از هوس خمیازه‌ای‌ گل کردم و ساغر زدم

    زندگی مخموری رطل‌ گرانی می‌کشد

    سنگی از لوح مزار خود کنون بر سر زدم

    زین شهادتگاه کز بیتابی بسمل پر است

    عافیت می‌خواست غفلت بر دم خنجر زدم

    شور این افسانه سازان درد سر بسیار داشت

    با تغافل ساختم حرفی به‌ گوش کر زدم

    اعتبار هستی‌ام این بس که در چشم تمیز

    خیمه‌ای چون سایه از نقش قدم برتر زدم

    پن تماشاخانهٔ حیرت رهایی مشکلست

    چون مژه بیدل عبث دامان وحشت برزدم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha