کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم

    صد گل و سنبل چو شمع از دود دل بر سر زدم

    پای تا سر نشئه‌ام از فیض ناکامی مپرس

    آرزویم هر قدر خون‌ گشت من ساغر زدم

    شبنم من زبن ‌گلستان رنگی و بویی نیافت

    از هجوم دود گردابی به چشم تر زدم

    آسمان بی بضاعت ساز یک بستر نداشت

    تکیه‌ای چون ماه نو بر پهلوی لاغر زدم

    بر صف‌آرای تعلق بود اسباب جهان

    چشم‌ پوشیدم شبیخونی بر این‌ لشکر زدم

    برگ برگ این ‌گلستان پردهٔ ساز منست

    هر کجا رنگی شکست آهنگ شد من پر زدم

    سینه چاکان چون سحر مشق فنا آماده‌اند

    عام شد درسی ‌که من هم صفحه‌ای مسطر زدم

    ای حریفان قدر استغنای دل فهمیدنی‌ست

    من به این یک آبله پا بر هزار افسر زدم

    رهمنای منزل مقصد ندامت بوده است

    دامنی دریافتم دستی اگر بر سر زدم

    فیض صبحی در طلسم هستی‌ام افسرده بود

    دامن این ‌گرد سنگین یک دو چین برتر زدم

    شعلهٔ افسرده‌ام اقبال نومیدی بلند

    هر کجا از پا نشینم چتر خاکستر زدم

    خانهٔ دل را که همچون لاله ‌از سودا پر است

    بیدل از داغ محبت حلقه‌ای بر در زدم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha