بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۸۶: دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم صد گل و سنبل چو شمع از دود دل بر سر زدم پای تا سر نشئه ام از فیض ناکامی مپرس آرزویم هر قدر خون گشت من ساغر زدم شبنم من زبن گلستان رنگی و بویی نیافت از هجوم دود گردابی به چشم تر زدم آسمان بی بضاعت ساز یک بستر نداشت تکیه ای چون ماه نو بر پهلوی لاغر زدم بر صف آرای تعلق بود اسباب جهان چشم پوشیدم شبیخونی بر این لشکر زدم برگ برگ این گلستان پردهٔ ساز منست هر کجا رنگی شکست آهنگ شد من پر زدم سینه چاکان چون سحر مشق فنا آماده اند عام شد درسی که من هم صفحه ای مسطر زدم ای حریفان قدر استغنای دل فهمیدنی ست من به این یک آبله پا بر هزار افسر زدم رهمنای منزل مقصد ندامت بوده است دامنی دریافتم دستی اگر بر سر زدم فیض صبحی در طلسم هستی ام افسرده بود دامن این گرد سنگین یک دو چین برتر زدم شعلهٔ افسرده ام اقبال نومیدی بلند هر کجا از پا نشینم چتر خاکستر زدم خانهٔ دل را که همچون لاله از سودا پر است بیدل از داغ محبت حلقه ای بر در زدم بیدل دهلوی