کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ازکتاب آرزو بابی دگر نگشوده‌ام

    همچو آه بیدلان سطری به خون آلوده‌ام

    موج را قرب محیط از فهم معنی دور داشت

    قدردان خود نی‌ام از بسکه با خود بوده‌ام

    بی‌دماغی نشئهٔ اظهارم اما بسته‌اند

    یک جهان تمثال بر آیینهٔ ننموده‌ام

    گر چراغ فطرت من پرتو آرایی‌ کند

    می‌شود روشن سواد آفتاب از دوده‌ام

    داده‌ام از دست دامان گلی کز حسرتش

    رنگ‌ گردیده‌‌ست هر گه دست بر هم سوده‌ام

    در عدم هم شغل هستی خاک من آوارگیست

    تا کجا منزل‌ کند گرد هوا فرسوده‌ام

    بر چه امید است یارب اینقدر جان‌ کندنم

    من که خجلت مزدتر از کار نافرموده‌ام

    نی به دنیا نسبتی دارم نه با عقبا رهی

    ناامیدی در بغل چون کوشش بیهوده‌ام

    اینقدر یارب پر طاووس بالینم‌ که کرد

    بسته‌ام صد چشم اما یک مژه نغنوده‌ام

    دستگاه نقد هر چیز از وفور جنس اوست

    خاک بر سرکرده باشم‌ گر به خویش افزوده‌ام

    بیدل از خاکستر من شعله جولانی مخواه

    اخگری در دامن فرسودگی آسوده‌ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha