کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مشت عرق زجبهه به هر باب ریختم

    آلوده بود دست طمع آب ریختم

    طوف خودم به مغز رساند از تلاش پوچ

    گوهر شد آن کفی‌ که به‌گرداب ربختم

    زان منتی‌ که سایهٔ دیوار غیر داشت

    بردم سیاهی و به سر خواب ربختم

    بی‌شمع دل جهان به شبستان خزیده بود

    صیقل زدم بر آینه مهتاب ریختم

    عشق از غبار من به جز آشفتگی نخواست

    آتش به کارخانهٔ آداب ریختم

    چندین زمین به آب رسانید و گل نشد

    خاکی‌که بر سر از غم احباب ریختم

    مستان دماغ ‌کعبه پرستی نداشتند

    خشت خمی به صورت محراب ریختم

    موجی به ترصدایی بسمل نشد بلند

    صد رنگ خون نغمه ز مضراب ریختم

    کردم زهر غبار سراغ وصال یار

    هیهات آب‌گوهر نایاب ریختم

    بیدل ز بیم معصیت تهمت آفرین

    لرزیدم آنچنان که می ناب ریختم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha