کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به فقر آخر سر و برگ فنای خویشتن‌ گشتم

    سراب موج نقش بوریای خویشتن‌ گشتم

    به تمثال خمی چون ماه نو از من قناعت‌کن

    بس است آیینهٔ قد دوتای خویشتن‌ گشتم

    به قدر گفت‌وگو هر کس در این جا محملی دارد

    دو روزی من هم آواز درای خوبشتن‌ گشتم

    سپند مجمرآهم مپرسید ازسراغ من

    پری افشاندم وگرد صدای خوبشتن‌گشتم

    غبارم عمرها برد انتظار باد دامانی

    ز خود برخاستم آخر عصای خویشتن‌گشتم

    دمیدن دانه‌ام را صید چندین ربشه‌ کرد آخر

    قفس تا بشکنم دامی برای خوبشتن‌گشتم

    حیا یک ناله بال افشان اظهارم نمی‌خواهد

    قفس فرسود دل چون مدعای خویشتن‌گشتم

    خط پرگار وحدت را سراپایی نمی‌باشد

    به‌گرد ابتدا و انتهای خوبشتن گشتم

    ندانم شعلهٔ افسرده‌ام یا گرد نمناکم

    که تا ازپا نشستم نقش پای خوبشتن‌گشتم

    مآل جستجوی شعله‌ها خاکستر است اینجا

    نفس تا سوخت پرواز رسای خویشتن‌گشتم

    درین دریا که غارتگاه بیتابی‌ست امواجش

    گهروار از دل صبر آزمای خویشتن گشتم

    سراغ مطلب نایاب مجنون‌ کرد عالم را

    به ذوق خویش من هم در قفای خویشتن‌ گشتم

    سواد نسخهٔ عیشم به درس حسن شد روشن

    گشودم بر تو چشم و آشنای خویشتن‌گشتم

    خطا پیمای جام بیخودی معذور می‌باشد

    به یادگردش چشمت فدای خوبشتن گشتم

    کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل‌

    به رنگ شمع از سر تا به پای خوبشتن‌گشتم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha