کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در این بساط هوس پیش از اعتبار نفس

    همان به دوش هوا بسته‌ گیر بار نفس

    صفای آینه در رنگ وهم باخته‌ایم

    به زیر سایهٔ‌ کوهیم از غبار نفس

    به هیچ وضع نبردیم صرفهٔ هستی

    چو صبح ضبط خود آید مگر به‌ کار نفس

    به رنگ شمع سحرفرصتی نمی‌خواهد

    خزان عشرت و رنگینی بهار نفس

    در این چمن اثر اشک شبنم آینه است

    که آب شد سحر از شرم‌ گیرودار نفس

    غرور هستی ما را گر انتقامی هست

    بس است اینکه خمیدیم زبر بار نفس

    شرار کاغذ آتش زده است فرصت عیش

    فشاندن پر ما نیست جز شمار نفس.

    به ساز انجمن هستی آتش افتاده ‌ست

    چو نبض تب‌زده مشکل بود قرار نفس

    دل است آینه‌دار غبار ما و منت

    وگرنه عرض نهانی‌ست آشکار نفس

    هزار صبح در این باغ بار حسرت بست

    گشاده‌گیر تو هم یک دو دم کنار نفس

    همان به ذوق تماشاست زندگانی من

    به زنگ چشم نگاهم بس است تار نفس

    ز ضعف تنگدلیها چو غنچهٔ تصویر

    نشسته‌ام به سر راه انتظار نفس

    شکست جام حبابم غریب حوصله داشت

    محیط می‌کشم امروز از خمار نفس

    به عالمی‌که من از دست زندگی داغم

    نگردد آتش افسرده هم دچار نفس

    بهار عمر ندارد گلی دگر بیدل

    نچید هیچکس اینجا به غیر خار نفس

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha