کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تماشایی که من دارم مقیم چشم حیرانش

    هزار آیینه یک گل می‌دهد از طرف بستانش

    نفس در سینه‌ام تیری‌ست از بیداد هجرانش

    که من دل کرده‌ام نام به خون آلوده پیکانش

    به عالم برق حسنت آتش افکنده‌ست می‌ترسم

    که‌ گیرد دود خط دامن چو دست داد خواهانش‌

    چنان روشن شدی یارب سواد سرنوشت من

    که از بی‌حاصلی کردند نقش طاق نسیانش

    ز ترک پیرهن آزادگان را نیست رسوایی

    ندارد ناله آثاری که باید دید عریانش

    جنون گردید ما را رهنمای کعبهٔ شوقی

    که از دلهای بیطاقت بود ریگ بیابانش

    صفای دل کدورت‌های امکان بر تو بست آخر

    دو عالم دود کرد انشا چراغ زیر دامانش

    پی آزار مردم از جهنم‌کم نمی‌باشد

    بهشت جاودان و یک نفس تشویش شیطانش

    عدم را هستی اندیشیدنت نگذاشت بی‌صورت

    چه دشواری‌ست‌ کز اوهام نتوان‌ کرد آسانش

    نظر وا کرده‌ای ترک هوسهای اقامت ‌کن

    که شمع‌ اینجا همان پا می‌کشد سر از گریبانش

    به گردش هر نفس رنگ بهارت دست می‌ساید

    چه لازم آسیابانت‌ کند وضع پشیمانش

    بیاض آرزو بیدل سواد حیرتی دارد

    که روشن می‌کند عبرت به چشم پیر کنعانش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha