به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش
قیامت دارد امروزی که در یادست فردایش
محیطعشقبرمحرومیآنقطرهمیگرید
که دهر از تنگ چشمی در صدف وامیکند جایش
درین گلشن نه تنها بلبلست از خانه بر دوشان
که عنقا هم غم بیآشیانیکرد عنقایش
اگرکام امیدی بر نگرداند می هستی
توان پیمانه پرکرد از شکست رنگ مینایش
حضور آفتاب از سایهگرد عجز میچیند
زپستی تا برون آیی نگاهیکن به بالایش
فزودنها نقاب وحشت است اجزای امکان را
نیابی جز شرر سنگیکه بشکافی معمایش
برون از عرض نقصانم کمالش عالمی دارد
نمودم قطرهواری موج سر دادم به دریایش
زیارتگاه احوال شهید کیست این گلشن
که در خون میتپد نظاره از رنگ تماشایش
به زندان داشت عمری جرأت جولان غبارم را
به دامن پاکشیدن داد آخر سر به صحرایش
ترحمکن برآن بیدلکه از افسون نومیدی
به مطلب میفشاند دست و برخود میرسد پایش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.