کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش

    دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش

    گره‌گردیدن من نیست بی‌عرض پریشانی

    گل است اظهار تفصیلی‌که باشد غنچه اجمالش

    به دوش زندگی چون سایه دارم بار اندوهی

    که نتواند جبین برداشتن از خاک حمالش

    قناعت پرور عشقم مکن انکارم ای زاهد

    تو و صد سبحه‌گردانی من و یک دانهٔ خالش

    ز شیخان برد وهم ریش و دستار آدمیت را

    مبادا اینقدر حرفم گرفتار دم و یالش

    جهان ازساغر وهم امل مست است وزبن غافل

    که فرصت رفته است از خود به دوش‌گردش حالش

    قفس نشکسته‌ای تا وانماید رنگ پروازت

    که هرگنجشک پرورده‌ست عنقا درته بالش

    نی‌ام درخاکساری هم بساط آبله اما

    سری دارم که در هر گام باید کرد پامالش

    شرر خرمن دلی چون‌کاغذ آتش‌کمین دارم

    تماشایی‌که نومیدی چه می‌بیزد به غربالش

    چسان پنهان توانم داشتن راز محبت را

    بقدر اشک من آیینه در دست است تمثالش

    بجایی برد حیرانی دل خون گشتهٔ ما را

    که چون یاقوت نتوان رنگ‌گرداندن به صد سالش

    پر افشان هوای‌کیست از خود رفتن بیدل

    که چون صبح بهاران رنگ می‌گردد به دنبالش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha