کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جمعیت از آن دل‌که پریشان تو باشد

    معموری آن شوق که وبران تو باشد

    عمری‌ست دل خون شده بیتاب ‌گدازی‌ست

    یارب شود آیینه و حیران تو باشد

    صد چرخ توان ریخت ز پرواز غبارم

    آن روزکه در سایهٔ دامان تو باشد

    داغم‌که چرا پیکر من سایه نگردید

    تا در قدم سرو خرامان تو باشد

    عشاق بهار چمنستان خیالند

    پوشیدگی آیینه عریان تو باشد

    هر نقش قدم خمکده عالم نازیست

    هرجا اثر لغزش مستان تو باشد

    نظاره ز کونین به کونین نپرداخت

    پیداست که حیران تو حیران تو باشد

    مپسند که دل در تپش یأس بمیرد

    قربان تو قربان تو قربان تو باشد

    سر جوش تبسمکده ناز بهار است

    چینی‌که شکن‌پرور دامان تو باشد

    در دل تپشی می خلد از شبههٔ هستی

    یارب‌که نفس جنبش مژگان تو باشد

    بیدل سخنت نیست جز انشای تحیر

    کو آینه تا صفحهٔ دیوان تو باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha