به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
روزگاری شد که از اهل وفا دل بردهاند
رخت خود زین بحر گوهرها به ساحل برده اند
ماضی از مستقبل این انجمن پر میزند
آنچه پیش چشم میآرند از دل بردهاند
رنگ حال هچکس بر هیچکس روشن نشد
شمعگلکردند یاران یا ز محفل بردهاند
بر در ارباب دنیا حلقه میگرید چو چشم
از تغافل بس که آبروی سایل بردهاند
با دو عالم جلوه یک تمثال پیدا نیستیم
صورت آیینهٔ ما از مقابل بردهاند
شمعسان داریم از سر تا قدم یک عذر لنگ
رنگ هم از روی ما بسیارکاهل بردهاند
از سر مو تا سر ناخن درین تسلیمگاه
هر چه آوردیم نذر تیغ قاتل بردهاند
گرد ما مقصد تلاشان تا کجا گیرد قرار
نامهها هرسو به بال سعی بسمل بردهاند
سیر مینا بایدت کردن پری بیپرده نیست
هرکجا بردند لیلی را به محمل بردهاند
در سراغ عافیت بیهوده میسوزی نفس
زین بیابان رفتگان با خویش منزل بردهاند
از فسون سحرکاریهای این مزرع مپرس
خلق خرمن می کند اوهام حاصل بردهاند
این نهال باغ حسرت از چه حرمان آب داشت
دود پیش آمد به هرجا نام بیدل بردهاند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.