به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
هرکجا آیینهٔ حسن جنون گل میکند
دود سودا بر سر ما نازکاکل میکند
بر لب ما، خنده یکسر شکوهٔ درد دل است
هر قدر خون میخورد این شیشه قلقل میکند
سینه چاک شوقم از فکر پریشانم چه باک
هرکه گردد شانه، یاد زلف و کاکل می کند
دل چسان با خامشی سازد که یاد جلوهات
جوهر آیینه را منقار بلبل میکند
دستگاه شوق تا بالد ز خودداری برآ
خاک را آشفتگی گردون تجمل میکند
منزلت خواهی مداراکنکه در فواره آب
اوج دارد آنقدر کز خود تنزل میکند
جلوه مست و شوق سر تا نگاه اما چه سود
دیده و دانسته حیرانی تغافل میکند
زندگی نقد نفسها ریخت در جیب فنا
از تردد هر که میرنجد توکل میکند
از سلامت دست باید شست و زین دریا گذشت
موج اینجا از شکست خویشتن پل میکند
موج چون بر هم خورد بیدل همان بحر است و بس
کم شدن از وهم هستی جزء را کل میکند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.