به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
نه جام باده شناسم نه کاسهٔ طنبور
جز آنقدرکه جهان یکسر است و چندین شرر
ندانم آنهمه کوشش برای چیستکه چرخ
ز انجم آبلهدار است چون کف مزدور
هجوم آبلهٔ اشک پر به سامان است
درین حدیقه همین خوشه میدهد انگور
به خردهبینی غماز عشق مینازیم
که تا به دست سلیمان رساندهام پی مور
چو غنچهگلشن پوشیده حالتی دارم
به بیضه شوخی عنقاست در پر عُصفور
ز اهل قال توان بوی درد دل بردن
به جای نغمه اگر خون کشد رگ طنبور
جهان طربگه دیدار و ما جنوننظران
پی غبار خیالی رساندهایم به طور
کشیدهاند در این معرض پشیمانی
عسل تلافی نیش از طبیعت زنبور
ز موج درخور جهدش شکست میبالد
به عجز پیش نرفتهست اعتبار غرور
توان معاینه کرد از فتیلهسازی موج
که بحر راست چه مقدار در جگر ناسور
چو شمع موم به جز سوختن چه اندوزد
کسی که ماند ز شهد حقیقتی مهجور
ز یار دورم و صبری ندارم ای ناصح
دل شکسته همین ناله میکند مغرور
ز سردمهری ایام دم مزن بیدل
مباد.چون سحرت از نفس دمد کافور
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.