کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید

    مگر به یاد تو خون‌گرید و چمن‌گوید

    زبان حیرت دیدار سخت موهوم است

    نفس در آینه‌ گیریم تا سخن‌ گوید

    به عشق عین طلب شوکه دیدهٔ یعقوب

    سفید ناشده سهل است پیرهن‌ گوید

    تمیز کار محبت ز خویش بیخبری‌ست

    وفا نخواست که پروانه سوختن گوید

    کسی ندید درین دیر ناشناسایی

    برهمنی‌ که بتش نیز برهمن ‌گوید

    به حرف راست نیاید پیام مشتاقان

    مگر تپیدن دل بی‌ لب و دهن‌ گوید

    زحرف و صوت به آن رنگ محو معنی باش

    که جان به‌ گوش خورد گرکسی بدن‌ گوید

    بهانه‌جوست جنون درکمینگه عبرت

    مباد بیخبری حرفی از وطن ‌گوید

    ز لاف عشق حذرکن فسانه بسیار است

    چه لازم است‌کسی حرف خون شدن‌گوید

    قبای ناز نیرزد به وهم عریانی

    که چشم از دو جهان پوشد وکفن‌گوید

    مآل‌کار من و ما خموشی است اینجا

    ز شمع می‌شنوم آنچه انجمن‌ گوید

    ز بس به عشق تو گمگشتهٔ خودم بیدل

    به یاد خویش‌ کنم ناله هرکه من‌ گوید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha