کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از غبار جلوه غیر تو تا بستم نظر

    چون صف مژگان دو عالم محو شد در یکدگر

    بسته‌ام محمل به دوش یأس و از خود می‌روم

    بال پروازی ندارد صبح جز چاک جگر

    خدمت موی میانت تاکه را باشد نصیب

    گلرخان را زین هوس زنار می‌بندد کمر

    چون‌گهر زین پیش سامان سرشکی داشتم

    این زمانم نیست جزحیرت سراغ چشم تر

    وحشت حسرت به این کمفرصتی مخمورکیست

    صورت خمیازه دارد چین دامان سحر

    عالمی را از تغافل ربط الفت داده‌ایم

    نیست مژگان قابل شیرازه بی‌ضبط نظر

    این تن‌آسانی دلیل وحشت سرشار نیست

    هرقدر افسرده گردد سنگ می‌بندد کمر

    گر فلک بی‌اعتبارت‌ کرد جای شکوه نیست

    بر حلاوت بسته‌ای دل چون‌ گره در نیشکر

    فکر فردا چند از این خاک غبار آماده است

    هم‌ تو خواهی بود صبح خویش یا صبح دگر

    سیر رنگ و بو هوس داری زگل غافل مباش

    شوخی پرواز نتوان دید جز در بال و پر

    چند باید شد هوس‌فرسود کسب اعتبار

    سر هم ای غافل نمی‌ارزد به چندین دردسر

    منزل سرگشتگان راه عجز افتادگی‌ست

    تا دل خاک است بیدل اشک را حد سفر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha