کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کار دنیا بس که مهمل‌ گشت عقبا ریختند

    فرصت امروز خون شد رنگ فردا ریختند

    بوی یوسف از فسردن پیرهن آمد به عرض

    شد پری بی‌ بال و پر چندان‌ که مینا ریختند

    سینه‌چاکان را دماغ سخت‌جانی‌ها نبود

    از شکست رنگ همچون ‌گل سراپا ریختند

    ترک خودداریست عرض مشرب دیوانگی

    رفت ‌گرد ما ز خود جایی‌ که صحرا ریختند

    در غبار عشق دارد حسن دام سرکشی

    طرح آن زلف از شکست خاطر ما ریختند

    هیچکس از گریهٔ من در جهان هشیار نیست

    بیخودی فرش است هرجا رنگ صهبا ریختند

    بی‌دماغی محفل‌‌آرای جنون شوق بود

    سوخت‌ حسرت ها نفس تا شمع سودا ریختند

    رنگ تحقیقی نبستم زان‌ حنای نقش پا

    این قدر دانم ‌که خونم را همین جا ریختند

    ریزش ابر کرم در خورد استعداد ماست

    کشت بسمل تا شود سیراب ‌، خون ها ریختند

    عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت

    ساحل ‌گم گشتهٔ ما را به دریا ریختند

    تا نفس باقیست همچون شمع باید سوختن

    کز فسون هستی آتش بر سر ما ریختند

    اشک ما بیدل ز درد نارسایی خاک شد

    ریشه‌ای پیدا نکرد این تخم هر جا ریختند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha