کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غافلی چند که نقش حق وباطل بستند

    هرچه بستند بر این طاق و سرا، دل بستند

    سعی غواص در این بحر جنون‌پیمایی‌ ست

    آرمیدن‌گهری بود به ساحل بستند

    چون سحر مرهم کافور شهیدان ادب

    لب زخمی‌ست که از شکوهٔ قاتل بستند

    پی مقصد به چه امیدکسی بردارد

    نامه‌ای بود تپش بر پر بسمل بستند

    شعله تا بال‌ کشد دود برون تاخته است

    بار ما پیشتر از بستن محمل بستند

    جوهر گل همه در شوخی اجزا صرف است

    آنچه از دانه‌گشودند به حاصل بستند

    ره نبردم به تمیز عدم و هستی خویش

    این دو آیینه به هم سخت مقابل بستند

    عمر چون شمع به واماندگی‌ام طی‌گردید

    نامهٔ جادهٔ من بر سر منزل بستند

    بی‌تکلٌف نه حبابی‌ست در این بحر نه موج

    نقش بیحاصلی ماست‌که زایل بستند

    جرأت از محو بتان راست نیاید بیدل

    حیرت آینه دستی‌ست ‌که بر دل بستند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha