بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۶۶: غافلی چند که نقش حق وباطل بستند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غافلی چند که نقش حق وباطل بستند هرچه بستند بر این طاق و سرا، دل بستند سعی غواص در این بحر جنون پیمایی ست آرمیدن گهری بود به ساحل بستند چون سحر مرهم کافور شهیدان ادب لب زخمی ست که از شکوهٔ قاتل بستند پی مقصد به چه امیدکسی بردارد نامه ای بود تپش بر پر بسمل بستند شعله تا بال کشد دود برون تاخته است بار ما پیشتر از بستن محمل بستند جوهر گل همه در شوخی اجزا صرف است آنچه از دانه گشودند به حاصل بستند ره نبردم به تمیز عدم و هستی خویش این دو آیینه به هم سخت مقابل بستند عمر چون شمع به واماندگی ام طی گردید نامهٔ جادهٔ من بر سر منزل بستند بی تکلٌف نه حبابی ست در این بحر نه موج نقش بیحاصلی ماست که زایل بستند جرأت از محو بتان راست نیاید بیدل حیرت آینه دستی ست که بر دل بستند بیدل دهلوی