کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وهم بلند وپست جاه چند دلت سیه‌کند

    گر گذری ز بام و در سایه بساط ته ‌کند

    رفع غبار وهم و ظن آن همه‌کذب داشته‌ست

    یک مژه‌ گر به هم خورد نقش جهان تبه‌کند

    داد نشان میکشان‌گر ندهد سپهر دون

    جام پر و تهی همان‌ کار هلال و مه‌ کند

    جمع شدن به جیب خویش مغتنم نفس شمار

    یک ‌گره است شش جهت‌ کس به دل ‌که ره‌ کند

    شمع به حسرت فنا تا به سحر درآتش است

    کاش نسیم دامنی بیگه ما پگه‌ کند

    محو صفای شوق باش تا به طربگه حضور

    سیر هزار رنگ ‌گل آینه بی‌نگه ‌کند

    طبع فضول ظالم است دادش از انفعال خواه

    خجلت اگر زند به سنگ روی عرق سیه‌ کند

    در طلب‌غنا چو شمع‌جبهه به عجز سودن است

    آبله‌ بشکند به پا تا سر ما کله‌ کند

    بعد تهی شدن ز خویش واشدنت چه فایده

    شرم کن از حساب اگر، صفر، یک تو، ده‌ کند

    غیر توقع‌ کرم هیچ نداشت زندگی

    فال وجود زد عدم تا دو نفس نگه‌ کند

    گر نه به عرض مدعا خاک در فنا شود

    بیدل ناامید ما رو به چه بارگه‌ کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha