به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
با خزان آرزو حشر بهارم کرده اند
از شکست رنگ چون صبح آشکارم کردهاند
تا نگاهیگلکند میبایدم از همگداخت
چون حیا در مزرع حسن آبیارم کردهاند
بحر امکان خون شد از اندیشهٔ جولان من
موج اشکم بر شکست دل سوارم کرده اند
من نمیدانم خیالم یا غبار حیرتم
چون سراب از دور چیزی اعتبارم کردهاند
جلوهها بیرنگی و آیینهها بیامتیاز
حیرتی دارم چرا آیینهدارم کردهاند
دستگاه زخم محرومیست سر تا پای من
بسکه چون مژگان به چشم خویش خارم کردهاند
بود موقوف فنا از اصل کارآگاهیام
سرمهها در چشم دارم تا غبارم کردهاند
میروم از خود نمیدانمکجا خواهم رسید
محمل دردم به دوش ناله بارم کردهاند
پیش ازین نتوان به برق منت هستیگداخت
یک نگاه واپسین نذر شرارم کردهاند
من شرر پرواز و عالم دامگاه نیستی
تا دهم عرض پرافشانی شکارم کردهاند
با کدامین ذره سنجم آبروی اعتبار
آنقدر هیچم که از خود شرمسارم کرده اند
بوی وصل کیست بیدل گلشنآرای امید
پای تا سر یاس بودم انتظارم کردهاند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.