کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    همچو گوهر قطرهٔ خشکی عیانم‌ کرده‌اند

    مغز معنی از که جویم استخوانم کرده‌اند

    زیر گردون تا قیامت بایدم آواره زیست

    سخت مجبورم خدنگ نُه کمانم کرده‌اند

    غیر افسوسم چه باید خورد از این حرمان‌سرا

    بر بساط دهر مفلس میهمانم کرده‌اند

    نیستم آگه‌ کجا می‌تازم و مقصود چیست

    در سواد بیخودی مطلق عنانم‌ کرده‌اند

    خجلت بی‌دستگاهی ناگزیر کس مباد

    بی‌نصیب از التفات دوستانم کرده‌اند

    کیست یارب تا مرا از خودفروشی واخرد

    دستگاه انفعال هر دکانم کرده‌اند

    جز تحیّر رتبهٔ دیگر ندارم در نظر

    چون زمین نظم خود بی‌آسمانم کرده‌اند

    همچو مژگان رازها بی‌پرده است از ساز من

    درخور اشکی که دارم ترزبانم کرده‌اند

    با همه بی‌دست‌وپایی‌ها غم دل می‌خورم

    بیکسم چندان که بر خود مهربانم کرده‌اند

    سر به سنگ‌ کعبه سایم یا قدم در راه دیر

    بی‌سر و بی‌پا برون زان آستانم کرده‌اند

    شکوهٔ تقدیر نتوان دستگاه کفر کرد

    قابل چیزی که من بودم همانم کرده‌اند

    بیدل از آواره‌گردیهای ایجادم مپرس

    چون نفس در بال پرواز آشیانم‌ کرده‌اند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha