کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هرکجا عشاق را درد طلب منظور شد

    رفتن رنگ دو عالم خون یک ناسور شد

    رنگ منت برنمی‌دارد دل اهل صفا

    صبح‌ ، زخم خویش را خود مرهم‌کافور شد

    بسکه دیدم الفت آفاق لبریز گزند

    دیدهٔ احباب بر من خانهٔ زنبور شد

    بیقرارانت دماغ حسرتی می‌سوختند

    یک شرر ازپرده بیرون‌زد چراغ طور شد

    دل چه سامان‌کز شکست آرزو بر هم نچید

    بس که مو آورد این چینی سر فغفور شد

    بود بی‌تعمیریی صرف بنای کاینات

    دل خرابی‌کرد کاین ویرانه‌ها معمور شد

    ترک انصاف از رسوم انتظام یمن نیست

    بسکه چشم از معنی‌ام پوشید حاسد،‌کور شد

    گاه توفان غضب از چین ابرو باک نیست

    از شکست پل نترسد سیل چون‌ پر زور شد

    زبن همه حسرت‌که مردم در خمارن مرده‌اند

    جمع شد خمیازه‌ای چند و دهان گور شد

    آبله بی‌سعی پامردی نمی‌آید به دست

    ربشهٔ تاک از دویدن صاحب انگور شد

    محنت پیری‌ست بیدل حاصل عیش شباب

    هرکه ‌شب ‌می خورد خواهد صبحدم‌ مخمور شد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha