کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب حسرت دیدار توام دام ‌کمین شد

    هر ذره ز اجزای من آیینه‌نگین شد

    خاکستر از اخگر چقدر شور برآورد

    دل سف‌رخت به رنگی‌که‌کبابم نمکین شد

    عبرتکدهٔ دهر ز بس خصم تسلی است

    چون چشم شررخانهٔ من خانهٔ زین شد

    برق رم فرصت سر و برگ طلبم سوخت

    صد ناله تمنا نفس بازپسین شد

    زنداز نیرنگ خیالم چه توان‌کرد

    رحم است بر آن شخص‌که او آینه‌بین شد

    انکار نمود آنچه ز صافی به در افتاد

    جوهربه‌رخ‌آینه روشنگرچین شد

    موهوس و این لنگر ادبار چه سوداست

    چون سایه نباید کلف روی زمین شد

    ازبس بسه ره حسسرت صیاد نشستم

    وحشت به تغافل زد وپروازکمین شد

    گر هیچ نباشد به تپش خون شدنی هست

    ای آینه دل شو که نخواهی به ازین شد

    بیدل عدم و هستی ما هیچ ندارد

    جزگرد خیالی‌که نه آن بود و نه این شد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha