کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل از ندامت هستی‌، مکدر ا‌فتاده‌ست

    دگر ز یاس مگو خاک بر سر افتاده‌ست

    درین بساط‌، تنزه کجا، تقدس‌کو

    مسیح رفته و نقش سم خر افتاده‌ست

    مرو به باغ‌که از خنده‌کاری‌گلها

    درین هوسکده رسم حیا برافتاده‌ست

    فلک شکوه برآ، از فروتنی مگذر

    بلندی سر این بام بر در افتاده‌ست

    به هرطرف نگری خودسری جنون دارد

    جهان‌خطی‌ست که بیرون‌مسطر افتاده‌ست

    به غیر چوب زمینگیری از خران نرود

    عصاکجاست‌که واعظ ز منبر افتاده‌ست

    نرفت شغل‌گرفتاری از طبیعت خلق

    قفس شکسته به آرایش پر افتاده‌ست

    کسی به منع خودآرایی‌ات ندارد کار

    بیا که خانهٔ آیینه بی‌در افتاده‌ست

    سرشک آینه نگذاشت در مقابل آه

    ز بی‌نمی چقدر چشم ما تر افتاده‌ست

    به عافیت چه خیال است طرف بسش ما

    مریض عشق چوآتش به بسترافتاده‌ست

    فسانهٔ دل جمع از چه عالم افسون بود

    محیط در عرق سعی گوهر افتاده‌ست

    توهم به حیرت ازبن بزم صلح‌کن بیدل

    جنون حسن به آیینه‌ها درافتاده‌ست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha