کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب هجوم جلوه او در خیالم جا گرفت

    آنقدر بالید دل‌ کایینه در صحرا گرفت

    ازدل روشن ملایم طینتی را چاره نیست

    پنبه خود رایی تواند از سر میناگرفت

    سعی‌ گردون از زمین مشکل‌ که بردارد مرا

    قطر‌‌ه را ازدست خاک تشنه نتوان واگرفت

    در گلستانی ‌که بلبل بود هر برگ گلش

    پیکرم را خامشی چون غنچه سرتا پا گرفت

    سخت‌ نایاب‌ است‌ مطلب‌ ورنه‌ کوشش‌ کم نبود

    احتیاج از ناامیدی رنگ استغنا گرفت

    تاکی از اندیشهٔ تمکین‌گرانجان زیستن

    قراهٔ ما را چوگوهر ‌ل در این دپاکرفت

    گر بلند افتد چوگردون نشئهٔ وارستگی

    می‌توان دامان همت از سر دنیا گرفت

    در ریاض دهر، ما را سبز کرد آزادگی

    بی‌بریها اینقدر، چون سرو، دست ماگرفت

    زبن همه اسباب نومیدی چه برگیردکسی

    آنچه می‌باید ‌گرفتن دست ناگیرا گرفت

    عقده‌ای ازکار ما نگشود سعی نارسا

    ناخن تدبیر ما آخر دل ما را گرفت

    چشم بند و زور بر دل‌کن‌که در آفاق نیست

    آنقدر اوجی‌که یک مژگان توان بالاگرفت

    تا شود بیدل به نامت سکهٔ آسودگی

    خاکساری در نگین باید چو نقش پا گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha