کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چه بلاست اینکه پیری ز فنا خبر ندارد

    سر ما نگون شد اما ته پا نظر ندارد

    خط ما غبار هم نیست‌ که به‌ کس رسد پیامش

    قلم شکستهٔ رنگ‌، غم نامه‌بر ندارد

    دو سه روز صید وهمم که غبار دشت تسلیم

    قفس دگر ندارد به جز اینکه پر ندارد

    زخیال پوچ هستی به عدم مبند تهمت

    که میان نازک یار خبر ازکمر ندارد

    ز حباب یک تأمل به صد آبرو کفاف است

    صدف محیط فرصت‌گهر دگر ندارد

    غم انتظار سایل به مزاج فصل بار است

    لب احتیاج مگشاکه‌کریم در ندارد

    به حلاوت قناعت نرسید طبع منعم

    نی بوربای درونش همه جا شکر ندارد

    ز غم قیامت شمع ته خاک هم امان نیست

    تو که سوختی طرب‌ کن شب ما سحر ندارد

    ز عیان چه بهره بردم‌که خیال هم توان پخت

    سر بی‌دماغ تحقیق سر زیر پر ندارد

    که رسد به حال زارم‌ که شود به غم دچارم

    که به‌کوی بیکسیها همه‌کس‌گذر ندارد

    زتلاش همت شمع دلم آب‌گشت بدل

    که به ذوق رفتن از خویش همه پاست سر ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha