کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فکر خویشم آخر از صحرای امکان می‌برد

    همچو شمع آن سوی دامانم‌ گریبان می‌برد

    شرمسار هستی‌ام کاین کاغذ آتش زده

    یک دو گامم زین شبستان با چراغان می‌برد

    الفت دل با دم هستی دو روزی بیش نیست

    انتظار شیشه اینجا طاق نسیان می‌برد

    پیکر خم گشته در پیری مددخواه از سر است

    از گرانی گوی ما با خویش چوگان می‌برد

    حاصل این مزرع علم و عمل سنجیدنی است

    سنبله چون پخته شد چرخش به میزان می‌برد

    از فنا هر کس کمال خویش دارد در نظر

    دانه را در آسیاها هیأت نان می‌برد

    تا گداز دل دهد داد فسردنهای جسم

    سنگ این کوه انتظار شیشه‌سازان می‌برد

    صحبت یاران ندارد آنقدر رنگ وفاق

    شمع هم زین بزم داغ چشم گریان می‌برد

    این درشتان برگزند خلق دارند اتفاق

    لیک از این غافل که پشت دست دندان می‌برد

    گر چنین دارد محبت پاس شرم انتظار

    چشم ما هم بعد از این راهی به کنعان می‌برد

    خانهٔ مجنون به رفت و روب پر محتاج نیست

    گردباد اکثر خس و خار از بیابان می‌برد

    با همه بی‌دست و پایی در تلاش خاک باش

    عزم این مقصد گهر را نیز غلتان می‌برد

    بر تغافل ختم می‌گردد تک و تاز نگاه

    کاروان ما همین مژگان به مژگان می‌برد

    در خیال نفی فرع از اصل‌، باید شرم داشت

    ناله چون افسرد آتش در نیستان می‌برد

    عشق مختار است بیدل نیک و بد درکار نیست

    بی‌گناهی یوسف ما را به زندان می‌برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha