کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل به زلف یار هم آرام نتوانست‌کرد

    این مسافر منزلی در شام نتوانست کرد

    جوش خط با آن فسون دستگاه دلبری

    وحشی حسن بتان را رام نتوانست ‌کرد

    با همه شوری‌ که وقف پستهٔ خندان اوست

    رفع تلخی های آن بادام نتوانست کرد

    همچو من از سرنگونی طالعی دارد حباب

    کز خم دریا میی در جام نتوانست‌کرد

    نیست در بحر محبت جز دل بیتاب من

    ماهیی‌کز فلس فرق دام نتوانست کرد

    مشت خاک من هواپرورد جولان تو بود

    پایمالش گردش ایام نتوانست کرد

    چرخ ‌گو مفریب از جا هم‌ که سعی باغبان

    پختگیهای ثمر را خام نتوانست‌کرد

    همچو شبنم زین گلستان فسکه وحشت می‌کشم

    آب در آیینه‌ام آرام نتوانست‌کرد

    موج ‌گوهر با همه خشکی نشد محتاج آب

    طبع استغنا نظر ابرام نتوانست‌کرد

    ناله‌ها در دل فسرد اما نبست احرام لب

    گرد این ‌کاشانه سیر بام نتوانست‌ کرد

    اخگر ما شور خاکستر دماند از سوختن

    این نگین شد خاک و ترک نام نتوانست‌ کرد

    سوخت بیدل غافل از خود شعلهٔ تصویر ما

    یک شرر برق نگاهی وام نتوانست‌کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha