بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۸۳: دل به زلف یار هم آرام نتوانستکرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل به زلف یار هم آرام نتوانست کرد این مسافر منزلی در شام نتوانست کرد جوش خط با آن فسون دستگاه دلبری وحشی حسن بتان را رام نتوانست کرد با همه شوری که وقف پستهٔ خندان اوست رفع تلخی های آن بادام نتوانست کرد همچو من از سرنگونی طالعی دارد حباب کز خم دریا میی در جام نتوانست کرد نیست در بحر محبت جز دل بیتاب من ماهیی کز فلس فرق دام نتوانست کرد مشت خاک من هواپرورد جولان تو بود پایمالش گردش ایام نتوانست کرد چرخ گو مفریب از جا هم که سعی باغبان پختگیهای ثمر را خام نتوانست کرد همچو شبنم زین گلستان فسکه وحشت می کشم آب در آیینه ام آرام نتوانست کرد موج گوهر با همه خشکی نشد محتاج آب طبع استغنا نظر ابرام نتوانست کرد ناله ها در دل فسرد اما نبست احرام لب گرد این کاشانه سیر بام نتوانست کرد اخگر ما شور خاکستر دماند از سوختن این نگین شد خاک و ترک نام نتوانست کرد سوخت بیدل غافل از خود شعلهٔ تصویر ما یک شرر برق نگاهی وام نتوانست کرد بیدل دهلوی