کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خامش‌نفسی خفت گوینده ندارد

    لبهای ز هم واشده جز خنده ندارد

    پرواز رسایی‌ که بنازیم به جهدش

    چون رنگ به غیر از پر برکنده‌ ندارد

    خواهی به عدم غوطه زن و خواه به هستی

    بنباد تو جز غفلت یابنده ندارد

    معیارتک و تاز من و ما ز نفس‌گیر

    جز رفتن ازین مرحله آینده ندارد

    موج و کف دریای عدم سحرنگاری‌ست

    نادار همه دارد و دارنده ندارد

    از دلق گشودیم معمای قلندر

    پوشیدگی این است‌که‌ کس ژنده ندارد

    سیر خم زانو به هوس جمع نگردد

    نامحرم معنی سر افکنده ندارد

    همواری و صحرای تعین چه خیال است

    این تختهٔ نجار جنون رنده ندارد

    زین گردش رنگی که جبین ساز تماشاست

    آن‌‌یست‌که صد جامهٔ زببنده ندارد

    معشوق مزاجی‌ست ‌که این باغ تجدد

    یک ربشه به جز سرو خرامنده ندارد

    جمعیت دل خواه چه دنیا و چه عقبا

    موج گهر اجزا‌ی پراکنده ندارد

    بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن

    من خواجه طلب مردم و او بنده ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha