به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
فسردن از مزاج شعله خاکستر برون آرد
تردد چو نفس سوزد ز خود بستر برون آرد
به اشکی کلفت از دل کی توان بردن که دریا هم
یتیمی مشکلست از طینت گوهر برون آرد
فنا هم مایهٔ هستیست ازآفت مباش ایمن
که چون بگذشتی از مردن قیامت سر برون آرد
به نو میدی در این گلشن چو رنگ امید آن دارم
که افسردن ز پروازم پر افشانتر برون آرد
ز جوش بیخودی صاف است درد آرزوی دل
خوشا آیینهای کز خویش روشنگر برون آرد
غباری از خطش راه نظر میزد، ندانستم
که این شمع از پر پروانهها دفتر برون آرد
که میدانست پیش از دور خط، اعجاز حسن او
که از لعل ترش موج زمرّد سر برون آرد
به گلشن گر بگویم وصف لعل میفروش او
به حسرت شاخ گل از آستین ساغر برون آرد
ندارد شبنم من برگ اظهاری درین گلشن
مگر نومیدیم در رنگ چشم تر برون آرد
به پستی تا بماند شوق جهدی کن که خون گردی
چو آب آیینهدار رنگ گردد، پر برون آرد
فریب جاه از بازیچهٔ گردون مخور بیدل
که میترسم سر بیمغزی از افسر برون آرد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.