کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هرجا نفسی هست ز هستی‌ گله دارد

    دیوانه و هشیار همین سلسله دارد

    پیچیده به پای طلبم دامن دشتی

    کز آبله صد ریگ روان قافله دارد

    معذورم اگر طاقت رفتار ندارم

    چون شمع ز سر تا قدمم آبله دارد

    بیتابی دل سنگ ره بیخبریهاست

    از وضع جرس قافلهٔ ما گله دارد

    بیگانهٔ کیفیت غیب است شهادت

    چندان که زبان تو ز دل فاصله دارد

    محمل‌کش تسلیم ز خود رفتن اشکیم

    این قافله یک لغزش پا راحله دارد

    در وادی فرصت سر و برگ قدمی نیست

    دل می‌رود و دست فسوس آبله دارد

    بر وحشت ما خرده مگیرید که عاشق

    چون اشک همین یک دل بی‌حوصله دارد

    یک‌چند تو هم خانه به‌دوش‌من و ما باش

    آفاق در آواز جرس قافله دارد

    دردسر گل چند دهد نالهٔ بلبل

    بیدل غزل ما نشنیدن صله دارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha