کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار می‌گردد

    به هرجا پا زنم آیینه‌ای بیدار می‌گردد

    ندارد نالهٔ من احتیاج لب گشودنها

    دو انگشتی که از هم واکنم منقار می‌گردد

    چو موج‌گوهر از جمعیت حالم چه می‌یرسی

    جنونها می کنم تا لغزشی هموار می‌گردد

    به رنگ شعلهٔ جواله ربطی با وفا دارم

    که گر رنگی به گردش آورم زنار می‌گردد

    کف پای حنابند که شورانید خاکم را

    که دست قدرت از تخمیر آن بیکار می‌گردد

    گل رنگی که من می‌پرورم در جیب امیدش

    چمن می‌بالد و برگرد آن دستار می‌گردد

    دماغ باده از سیر چمن مستغنی‌اش دارد

    ز یک ساغرکه بر سر می‌کشدگلزار می‌گردد

    ز اقبال جهان بگذر مباد از شوق وامانی

    درین عبرت‌سرا پیش آمدن دیوار می‌گردد

    مجین‌بر خویش‌چندانی‌که‌فطرت‌باجون‌جوشد

    بنا چون پر بلند افتد سر معمار می‌گردد

    فلک کز نارساییها گم است آغاز و انجامش

    به یک پاگرد پای خفته چون پرگار می‌گردد

    تلاش رزق داری دست بر هم سوده سامان کن

    در این ویرانه زین دست آسیا بسیار می‌گردد

    به عرض احتیاج آزار طبع‌کس مده بیدل

    نفس چون با غرض جوشید گفتن بار می‌گردد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha