کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عمری‌ست‌که در حسرت آن لعل‌گهر موج

    دل می‌زندم بر مژه از خون جگر موج

    گر شوخی زلفت فکند سایه به دریا

    از آب روان دسته ‌کند سنبل تر موج

    د‌ر حسرت‌آن طره شبگون عجبی نیست

    کز چاک دلی شانه زند فیض سحر موج

    آنجا که کند جلوه‌ات ایجاد تحیر

    در جوهرآیینه زند سعی نظر موج

    مشکل‌که برد ره به دلت نالهٔ عاشق

    در طبع‌گهر ربشه دواند چقدر موج

    بی‌مطلبی آیینهٔ آرام نفسهاست

    دارد ز صفا جامهٔ احرام‌گهر موج

    مطرب نفست زمزمهٔ لعل‌که دارد

    در نالهٔ نی می‌زند امروز شکر موج

    وحشت مده از دست به افسانهٔ راحت

    زین بحر کسی صرفه نبرده‌ست مگر موج

    آفت هوس غیری و غافل‌که در این بحر

    بر زورق آسایش خویش است خطر موج

    از خلوت دل شوخی اوهام برون نیست

    در بحر شکسته‌ست پر و بال سفر موج

    فریاد که جز حسرت ازین ورطه نبردیم

    تا چند زند دامن دریا به ‌کمر موج

    بید‌ل ‌کرم از طینت ممسک نتوان خواست

    چون بحر به ساحل نتراود زگهر موج

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha