بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۸۹: عمریستکه در حسرت آن لعلگهر موج
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمری ست که در حسرت آن لعل گهر موج دل می زندم بر مژه از خون جگر موج گر شوخی زلفت فکند سایه به دریا از آب روان دسته کند سنبل تر موج د ر حسرت آن طره شبگون عجبی نیست کز چاک دلی شانه زند فیض سحر موج آنجا که کند جلوه ات ایجاد تحیر در جوهرآیینه زند سعی نظر موج مشکل که برد ره به دلت نالهٔ عاشق در طبع گهر ربشه دواند چقدر موج بی مطلبی آیینهٔ آرام نفسهاست دارد ز صفا جامهٔ احرام گهر موج مطرب نفست زمزمهٔ لعل که دارد در نالهٔ نی می زند امروز شکر موج وحشت مده از دست به افسانهٔ راحت زین بحر کسی صرفه نبرده ست مگر موج آفت هوس غیری و غافل که در این بحر بر زورق آسایش خویش است خطر موج از خلوت دل شوخی اوهام برون نیست در بحر شکسته ست پر و بال سفر موج فریاد که جز حسرت ازین ورطه نبردیم تا چند زند دامن دریا به کمر موج بید ل کرم از طینت ممسک نتوان خواست چون بحر به ساحل نتراود زگهر موج بیدل دهلوی