کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب‌که باد جلوه‌ات چشم خیالم آب داد

    حیرت بیتابی ام آیینه بر سیماب داد

    در محبت خودگدازی هم نشاط دیگر است

    هر قدر دل آب‌ کردم یادم از مهتاب داد

    با قضا غیر از ضعیفی پیش بردن مشکل است

    پنجهٔ خورشید را نتوان به ‌کوشش تاب داد

    تا کی از وضع حسد خواهی مشوش زیستن

    عافیت بر باد دادن را نباید آب داد

    چین ابرو, رنگ موج امن را درهم شکست

    تنگ چشمی خار و خس در دید‌گرداب داد

    تا توانی لب فروبند از فسون ما و من

    رشته بی‌ساز است نتوان زحمت مضراب داد

    گر همه در بزم خاک تیره بارت داده‌اند

    سایه‌وار !زکف* نشاید دامن آداب داد

    غفلت هستی‌ست اینجا، ساز بیداری ‌کجاست

    همچو مخمل بایدم تا مرگ داد خواب داد

    شش‌جهت راه من ازگرد تظلم بسته شد

    بر در دل می‌برم از مطلب نایاب داد

    پاس ناموس وفایم دل به درد آورده است

    پیش خود باید جواب خاطر احباب داد

    بیدل از لعلش به چندین رنگ محو حسرتم

    این نمکدان داد آرامم به چشم خواب داد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha