بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱۸: شبکه باد جلوهات چشم خیالم آب داد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب که باد جلوه ات چشم خیالم آب داد حیرت بیتابی ام آیینه بر سیماب داد در محبت خودگدازی هم نشاط دیگر است هر قدر دل آب کردم یادم از مهتاب داد با قضا غیر از ضعیفی پیش بردن مشکل است پنجهٔ خورشید را نتوان به کوشش تاب داد تا کی از وضع حسد خواهی مشوش زیستن عافیت بر باد دادن را نباید آب داد چین ابرو, رنگ موج امن را درهم شکست تنگ چشمی خار و خس در دید گرداب داد تا توانی لب فروبند از فسون ما و من رشته بی ساز است نتوان زحمت مضراب داد گر همه در بزم خاک تیره بارت داده اند سایه وار !زکف* نشاید دامن آداب داد غفلت هستی ست اینجا، ساز بیداری کجاست همچو مخمل بایدم تا مرگ داد خواب داد شش جهت راه من ازگرد تظلم بسته شد بر در دل می برم از مطلب نایاب داد پاس ناموس وفایم دل به درد آورده است پیش خود باید جواب خاطر احباب داد بیدل از لعلش به چندین رنگ محو حسرتم این نمکدان داد آرامم به چشم خواب داد بیدل دهلوی