کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سیل غمی‌ که داد جهان خراب داد

    خاکم به باد داد به رنگی ‌که آب داد

    راحت درین بساط جنون‌خیز مشکلست

    مخمل اگر شوی نتوان تن به خواب داد

    یارب چه مشربم‌ که درین شعله انجمن

    گردون می‌ام به ساغر اشک باب داد

    اینست اگر شمار تب و تاب زندگی

    امروز می‌توان به قیامت حساب داد

    بر موج آفتی‌ که امید کنار نیست

    تدبیر رخت اینقدرم اضطراب داد

    سستی چه ممکن است رود از بنای عمر

    نتوان به هپچ پیچ و خم این رشته تاب داد

    وقت ترحم است‌کنون ای نسیم صبح

    کان شوخ اختیار به دست نقاب داد

    صد نوبهار خون شد و یک غنچه رنگ بست

    تا بوسه رخش ناز ترا بر رکاب داد

    یارب چه سحر کرد خط عنبرین یار

    کزجوی شب به مزرع خورشید آب داد

    تا می به لعل او رسد از خویش رفته است

    شبنم نمی‌توان به کف آفتاب داد

    انجام کار باده ‌کشان جز خمار نیست

    خمیازه‌های جام می‌ام این شراب داد

    ‌ببدل سوال چشم بتان را طرف مشو

    یعنی که سرمه ناشده باید جواب داد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha