کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کسی که چون مژه عبرت دلیل روشنش افتد

    به خاک تا نگرد چشم خم به‌گردنش افتد

    خوش است ناز تجرد به دیده‌های نفروشی

    خجالت است‌که عیسی نظر به سوزنش افتد

    غبار سعی معاش آنقدر مخواه فراهم

    که انفعال طبیعت به فکر رفتنش افتد

    درین محیط رسد موج ما به منصب ‌گوهر

    دمی‌که نوبت دندان به دل فشردنش افتد

    به خشک پاره بسازید کز تمتّع دنیا

    گداز شمع خورد هرکه نان به روغنش افتد

    کریم دست نیازد به پاس نسبت همّت

    مباد چین سر آستین به دامنش افتد

    وداع عمر طریق حرام ناز تو دارد

    قیامت‌است اگر چشم کس به رفتنش افتد

    به خاکساری خویشم امیدهاست که شاید

    غلط به سرمه‌کند چون نگاه بر منش افتد

    ز نام جاه حذرکن مباد نقش نگینش

    به نقب قبرکشد تا هوس به‌کندنش افتد

    اراده شکوهٔ دل نیست لیک ربشهٔ الفت

    ز دانه‌ای ا‌ست‌ که آتش به ساز خرمن‌اش افتد

    به پاس راز محبت ‌گداخت طاقت بیدل

    که تا سر مژه جنبد جگر به دامنش افتد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha