به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گر بیتو نگه را به تماشا هوس افتاد
بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد
از بخت سیه چاره ندارم چه توان کرد
چون زلف به آشفتگیام دسترس افتاد
در گریه تنکمایهتر از من دگری نیست
کز ضعف سرشکم به شمار نفس افتاد
تا بیکسیام قافلهسالار فغان کرد
خون شد دل و چون اشک ز چشم جرس افتاد
شوقی به شکست دل من مست خروش است
آگه نیام این شیشه ز دست چه کس افتاد
از آفت تعجیل حذر کن که در این باغ
بر خاک نخستین ثمر پیشرس افتاد
شد عین حقیقت چو مجازت ز میان رفت
عشق است گر آتش به بنای هوس افتاد
چون شانه ره ما همه پیچ و خم زلف است
چندان که قدم پیش نهادیم پس افتاد
عمریست پر افشان گلستان خیالیم
غم نیست اگر طایر ما در قفس افتاد
اسباب غبار نگه عبرت ما نیست
در دیدهٔ آتش نتوان گفت خس افتاد
کلفت مکش از عمر عیان است چه باشد
سنگینی باری که به دوش نفس افتاد
بیدل لب آن برگ گل اندام ندارد
شهدی که تواند به خیالش مگس افتاد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.